وقتی رفتم تو اتاق بهناز دیدم پاهاشو جمع کرده تو سینش و از پشت قمبلش زده بود بیرون و اون بهشت خشکلش کاملا نمایان بود.
بهنازم فهمید آبم میخواد بیاد گفت بریز روی سینهام براش خوبه خیلی آرام در آوردم و آب مو روی سینهاش خالی کردم اونم با دست به تمام بدنش مالید.